کودک خلاق

راه آمدن!

  اصلاً حواسم نبود که این اصطلاح شاید برای سید مسیحا سخت باشد! مهمانی بودیم و می خواستم بچه ها را دعوت کنم تا در فضای مسالمت آمیز با هم بازی کنند فلذا  گفتم:«مامانی، باید با دوستت راه بیای!» با تعجب به من نگاه کرد و گفت:«مامان، چرا با دوستم باید راه برم و ندویم!!!»       ...
14 آذر 1392

فروش موشک!!

  شب تا صبح سید مسیحاکوچولو تب داشت و من تقریباشب رانخوابیده بودم. صبح که به لطف خدا تب سید قطع شده بود،چرتم برد. وقتی بیدار شدم دیدم سید مسیحا با کاغذ های باطله بیش از چهل موشک درست کرده و می گوید:«حالا این موشک ها رو چی کارشون کنیم کی از ما می خردشون؟به فامیل ها و دوستامون پیامک بزن ببین کی موشک میخواد؟» نا گفته نمونه که یکی از آن ها را به خاله اش فروخته است. به سید مسیحا به شوخی گفتم که:«می خوای تو وبلاگ بذارم؟» ایشون مخالف بودند و فرمودند:«می خوام فقط به آشنا هابفروشم!!» ...
9 آذر 1392

شعر کودکانه شهادت امام سجاد(ع)

مانده در “بقیع” جسم پاک او داده بر زمین اشک و آبرو روی ماه او رفته زیر خاک رفته رهبری مهربان و پاک شد شهیدو شد روح او جدا یادگار آن شاه کربلا دشمنش به او داده زهر و سم شد دلم پر از درد و رنج و غم شد چهارمین رهبرم شهید مثل مجتبی رفت و پر کشید *شاعر:مهدی وحیدی صدر   رهبری عزیز مثل نوبهار از حسین پاک مانده یادگار توی کربلا گشته او اسیر بوده او بزرگ بوده او دلیر منبع: کتاب امام سجاد(ع) ...
9 آذر 1392

بسته شدن میوه فروشی ها!

  امسال از اول پاییز تا حالا اولین باری بود که همه ی پرتقال ها و نارنگی هایی که خریده بودیم شیرین بود. یک نفس راحتی کشیدم و گفتم:«اگه این آدما بذارن که میوها خودشون درستو حسابی برسن، خوب شیرین و خوش مزه میشن دیگه!» سید مسیحا بدو بدو آمد و گفت:« مامانی اون وقت میوه فروشی ها بسته می شن،اون وقت اوناچی کار کنن؟!!»  ...
8 آذر 1392

خادم کوچولوی عمو عباس(ع)

قدش آن قدر کوتاه بود که وقتی غذا را به عزاداران می داد و میگفت:«بفرمایید»،ابتدا دنبال صدا می گشتند. سربند قرمز «یااباالفضل(ع)»،پررنگارنگ و بازو بند خادم العباس(ع) او را زیبا تر کرده بود. سید مسیحا در شب تاسوعا تنها خادم کوچولوی عمو عباس(ع)بود و به عزاداران خوشامدگویی می کرد.     ...
3 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک خلاق می باشد