کودک خلاق

صبورشوند!

کیف وسایل کاردستی اش را گرفته بود  دستش که آمد و گفت:« مامان جون، من رفتم دانشگاه!» من هم کلی قربون صدقه اش رفتم و گفتم:«چه رشته ای مامانی؟» سید:«رشته ی آقا شیر!!» من:«یعنی چی ؟یعنی چه کاری انجام می دید؟» سید:«ما وقتی می خوایم به شیر ها غذا بدیم اون ها رو توی قفس جداگانه می ذاریم تا وقتی بهشون گوشت می دیم دعواشون نشه! بعد هم روشون کارت های  «یا ابا الفضل » می زنیم تا صبور شن!» من:«صبورشن یعنی چی؟» سید:«یعنی با هم دعوا نمی کنن،البته آدما رو می خورن!!!» ...
31 ارديبهشت 1393

بیست سوالی؟

با پدر بزرگ مشغول بازی بیست سوالی بود: سید:«آدمه؟» پدر بزرگ:«بله،شما ایشون رو خیلی دوست داری،ایشون هم شما رو دوست دارن.» سید:«شمایین؟» پدربزرگ:«نه،خیلی بیشتر از من» سید تک تک اعضای خانواده را می گوید ولی هر بار با جمله ی «باز هم بیشتر» مواجهه می شود. سید مسیحا به جواب  مسابقه می رسد:«عمو عباس(حضرت ابا الفضل (ع))». «السلام علیک یا باب الحوائج» ...
29 ارديبهشت 1393

دعوت اختصاصی

به صورت کاملا اتفاقی،به مجلسی دعوت شدیم.روال همیشگی بر خواندن دعا بود اما این بار سخنرانی هم بود.   انگار دعوت  اختصاصی به افتخار بانو کوچولو بود. موضوع سخنرانی مرا شگفت زده کرده بود؛«اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد، یعنی چه؟» یعنی زندگی که:ذکر و یاد خدا در آن همیشه باشد. یکی از مصادیق آن با توجه به آیه ی «اقم الصلاة لذکری» نماز است؛توجه به کیفیت نماز،نماز جماعت،نماز اول وقت و... ودیگر: روزی حلال، خوش خلقی و... ای کاش همه ی ما «محیای محیا محمد و آل محمد» را داشته باشیم،آمین یا رب العالمین. ...
29 ارديبهشت 1393

عیدانه

سلام صاحب خونه های عزیز اعیاد رجبیه مبارک.  نمی دونم این روزها که همگی حال و هوای جشن دارند توی خونه ها، مهدکودک ها، مسجدها و.... با چه ایده ای برای کوچولوهاتون فضای جشن رو ملموس می کنید؟؟ جدی جدی هیچ فکر کردیم همونجوری که دو ماه محرم و صفر، نام امام حسین و عزیزانش رو  با مداومت و  حرمت گذاری به ساحت مقدس ایشون و برنامه های متعدد و ویژه ی این دو ماه با گوشت و پوست و خون کودکان دلبندمون عجین می کنیم، برای تولد و جشن های دیگه ی مذهبی مون هم این مداومت اتفاق بیفته و  اینکه اگه این اتفاق رقم بخوره چه خاطرات خوب، به یاد موندنی و شادی آفرینی برای کوچولو هامون به یادگار می مونه و چه بسا تأثیرات این ...
21 ارديبهشت 1393

شعر و داستان

  سید مسیحا برای خواهرش یک شعر سروده و یک داستان گفته و اما شعر او: ساداتی ما هستی    گل داداشی هستی واما داستان او: تو توی یه مغازه بودی،اون مغازه ی خدا بود. توی یه مغازه ی دیگه هم بودی؛ اون مغازه ی امام ها بود.بعد شب قدر شد. بعد شب احیا شد. من دعا کردم خدا به من یه خواهر یا برادر بده. خدا شما رو داد. به خاطر همین اسمت شد محیا.(محیا=احیا) ...
21 ارديبهشت 1393

هدیه روز مادر

  ما آدم بزرگ ها، فکر می کنیم کاردستی هدیه دادن، فقط مال بچه ها است و کاردستی نمی  تواندهدیه خوبی باشد. همیشه بر این باور بودم که ما، چه جوری جشن گرفتن را یاد نگرفتیم،به خاطر همین چند سالی هست که برای جشن های متفاوت خانه ی خودمان برنامه ریزی می کنم و سعی می کنم تا جشن  متنوع، جذاب و خلاقانه ای داشته باشیم. این بار برای روز مادر، من و سید برای جشن، این کاردستی را که در واقع محتوای جشن را تشکیل می داد را درست کردیم: واما کاردستی: ابتدا یک تاس رنگی داشتیم که با انداختن آن معلوم می شد که با چه رنگی می بایست مسابقه را شروع کنیم. در این بازی سه پاکت به رنگ های سبز،قرمز و زرد داشتیم؛ توی پا...
17 ارديبهشت 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک خلاق می باشد