بابایی سرش درد میکرد و از من خواست براشون قرص "ژلوفن" ببرم. که سادات خانوم بلافاصله اومدند و گفتند:"بابایی ژله مون تموم شده می توانید اوشلات(شکلات)بخورید!! ...
وقتی آدم، داداش بزرگتر داشته باشه، همین میشه دیگه. توی آژانس نشسته بودیم،سادات خانوم همین جور که به یه ماشینی اشاره می کرد،گفت:" مامان جون،این ماشینه شاسی بلنده؟" ...
"بوشور رو بوشوره،فاطمه بوشوره،بوشورو بوشوره دلبر بوشوره" تعجب نکنید! این شعری است که چند وقتی است سادات خانوم به هنگام بازی اش می خواند! خدای مهربون ،دو ماهه که به سادات خانوم یه دخترخاله ی گل،به اسم"فاطمه جون " داده که موقع بردن به حموم فاطمه خانوم، خاله جونش این شعر رو می خوانه(شاعر:خود خاله) و حالا سادات خانوم الگوبرداری کرده! ...
وقتی تازه رفته باشید بخوابید و بعد یه خانم کوچولو صداتون کنه و بگوید:"مامان،می دم(یعنی می گویم) پیشی می ده:(می گوید:)"میو،میو،میو" و در ادامه بگوید:"مامان،می دم،هاپو می ده: هاپ هاپ!!" چه حسی خواهید داشت!!! ...