کودک خلاق

کار بد ممنوع!

  اختلاف نظر بالا گرفته بود. متاسفانه بر خلاف میل باطنی اش پسرعمه را هل داده بود. کار به قاضی عمه جان رسید. عمه هم برای آرام کردن مسدوم حادثه چاره ای ندید جز این که بگوید:« اگر سید تو را هل داد تو هم اونو هل بده!» با یک قیافه ی حق به جانبی آمد وگفت:« عمه جون، کار بد یادش نده!!!!» بعدآن هم آخه های خودش برای توجیه کارش تمامی نداشت! ...
11 اسفند 1391

مهمانی!

طفلکی مامان بزرگ و بابا بزرگ. تشک های مبل، همه شان تبدیل به آجرهای ساختمانی شده بودند. هردو تو حس مهندس ساختمان بودند و کوتاه نمی آمدند. چون سید بزرگتر است قاعدتا خانه اش محکم تر وشکیل تر شده بود و حس قلدری چاشنی آن وپسرعمه به خانه ی او راه نداشت. ورود پدر بزرگ به جهت حمایت از فرد کوچکتر وساخت خانه ای عظیم تر وبس بزرگتر قاعده ی بازی را عوض می کرد. دلش می خواست خانه جدید، خانه ی او می بود؛پس به داخل خانه جدید رفت! وقتی با اعتراض رو به رو شد که این جا که خانه ی تو نیست در جواب گفت: «من اومدم مهمونی!!!!» ...
11 اسفند 1391

«جشن»

امروز سید مسیحا جشن باشکوه «محمد رسول الله » را دارد؛ همه چیز آماده است؛ کادویی که به انتخاب خودش تهیه شده، جانماز آبی و خوشگلش، دوربین فیلم برداری وکلی ایده برای خوش گذشتن و به یادماندنی تر شدن جشن. 7ماه و 20 روز پیش هم ( البته قمری) جشن« لا اله الا الله » داشت حتما می پرسید یعنی چه؟ در حدیث از معصوم است که می فرمایند:«چون طفل به 3 سال قمری رسید 7بار رو به قبله « لا اله الا الله» بگوید (و دیگر به او چیز دیگری یاد ندهید) تا به 3 سال و 7 ماه و 20 روز برسد آن گاه رو به قبله 7بار «محمد رسول الله » بگوید و در 4 سال قمری رو به قبله 7بار  « صل الله علی محمد و آله» ...
11 اسفند 1391

سليقه بچه 3 ساله!

سيد مسيحا، ميتونه خودش براي وبلاگ خودش، عکس انتخاب کنه؛ تا هم سليقه ش حفظ بشه، هم احساس تعلقش، هم استفاده صحيح از عکس و وبلاگ و رسانه يادبگيره، و هم چيزهاي ديگه اي که بعداً بيشتر راجع بهش ميگيم. سليقه امروزش –از بين عکسايي که مامان و باباش نشونش دادن- اينه: ...
11 اسفند 1391

رشته تحصيلي

آدم ها دوست دارند يا به گذشته سفر کنند يا به آينده؛ ما هم سوار ماشين زمانِ ذهن شديم و رفتيم 15سال ديگر: سيد مسيحا از دانشگاه برگشته بود؛ پرسيدم اسم رشته تحصيلي ات چيست؟ گفت: "اسب عموعباس چه جوري غذا ميخورده، وقتي که جنگ بوده و آب نبوده و هوا هم گرم بوده؟!" ...
11 اسفند 1391

دهن باباشو مسواک کرد!

شنيده بوديم دهنت را آسفالت ميکنم؛ يا حتي دهنت را مسواک ميکنم؛ اما نديده بوديم! ....تا اين که "سيد مسيحا"، وقتي هنوز 1 ساله هم نبود، با مسواک افتاد به جان پدر بيچاره اش که خواب 7پادشاه را ميديد؛ "بابايي" که از خواب پريد، ديد پسر کوچولو دارد دهن پدر را مسواک ميکند؛ جل الخالق! ...
11 اسفند 1391

جشن محمد رسول الله(ص) 2

دیشب یه بنده کوچولوی خدا، که تازه 3 سال و 7 ماه و 20 روزش شده بود (قمری)، وضو گرفت (البته یه آب بازی کودکانه بود، که مطمئنم از شیرین ترین وضوهای دنیاست)، توی یه سجاده آبی کودکانه، رو به قبله نشست و 7 بار گفت: «محمد رسول الله». جای همه خالی، عطر گل محمدی(ص)، صدای بال فرشته ها، یک دنیا آرزوی خوب و دعای خیر مادر و پدر و مادر بزرگ و اقوام، و چند تا جایزه که انتخاب خود سید مسیحا بود، خانه مادر بزرگ و پدر بزرگ را از فرش به عرش برد. جای همه خالی! فکر کنم فرشته ها، منتظر جشن «لا اله الا الله»، «محمد رسول الله» و «صل الله علي محمد و آله» همه کوچولوهای این عالم باشند..... بازم از این...
11 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک خلاق می باشد