آدم هایی که برای نگاه و عقایدشون حاضر باشند خرج کنند،خیلی کم هستند ولی حسابی تاثیر گذارند. ۴ سال پیش، سوار هواپیما بودیم،بلیط ها جوری بود که بابایی دو ردیف عقب تر ،کنار آقایی به نام «شایسته نیا» نشسته بود. سید کوچولوی من سردش بود،دستم رو بلند کردم تا کولر بالای سر او راببندم. آقای شایسته نیا از بابایی پرسید:«ایشون همسر شما هستند؟»پس از دریافت جواب مثبت،دست کرد تو جیبش و یک کارت خرید کت وشلوار دویست هزار تومانی هدیه داد و گفت:«به خاطر این که خانومتون حتی حواسش به حجاب دستش هم بوده و آستین دستش کرده!» سال گذشته،آقای شایسته نیا از د...