يادگاري پسرم!!!
ديروز سيد مسيحا اومد دانشگاه، دفتر كارم؛ چندتا برچسب هم همراهش بود.
گفتم: بابايي يه دونه شو يه جا بچسبون كه هر وقت ديدمش، يادت بيفتم.
اونم از خداخواسته قبول كرد؛ ولي نه به ميز چسبوند، نه كامپيوتر، نه...! چسبوند تابلوترين جاي ممكن: ديوار بالاي سرم كه توي چشم همه مخاطبانه!
ولي انصافاً اينطوري خيلي بيشتر به يادشم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی