نبود که نبود!!
زمانی که خیلی عجله دارید را به خاطر بیاورید.
آقای پدر و سید مسیحا به خانه آمدند؛ قرار بود کاری را به سرعت انجام بدهند و از منزل خارج شوند.
آقای پدر کلید اتاق خواب را برداشت تا در را بازکند ؛لحظه ای کلید را روی میز گذاشت تا به تلفن جواب دهد.
اما بعد از تلفن دیگر کلید نبود که نبود!!
هرجایی که فکر کنید آقای پدر دنبال کلید گشت و زیر لب زمزمه می کرد:«آخه کلید و کجا گذاشتم؟؟»
که ناگهان ندایی کودکانه جواب داد:
کلید دست منه،آخه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی