از ماست که بر ماست!
دیروز اولین اجرای نمایش «خونه کی از همه محکم تره؟» بود .برایم بامزه بود که تکه کلام هایم را از زبان سید مسیحا می شنیدم:
ساعت سه و نیم بود و قرار بود ساعت چهار و نیم اجرای اصلی باشد؛دلم شور می زد و دلم می خواست یک بار دیگر قبل از اجرای اصلی ،نمایش تمرین شود؛توی همین گیر و دار های درونی بودم که صدای پسرانه کوچولویی به گوشم رسید:
سید مسیحا:«خانوما ساعت دو و نیمه!! یه بار دیگه تمرینو نرفتینا!!»
نمی دانم از کجا می دانست که من می خواهم همین را بگویم!
نیمه شب از خواب بیدار شد، به او گفتم:
(ببخشید گلاب به روتون)«می خوای یه سر، بری دستشویی؟»
سید:«مامانی،حالا با هم در موردش صحبت می کنیم!!»
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی