کودک خلاق

جشن تولد نور1

1394/10/14 22:05
653 بازدید
اشتراک گذاری

ورود ویژه

هنگام ورود بچه ها، دو نفر دم در ایستادند و دو چراغ قوه در دست دارند که آن ها را خاموش و روشن می کنند و به حالت ریتمیک عبارت

«بچه شیعه همیشه نور امید یارشه       راهنمای راهشه، همیشه همراهشه»

را می خوانند بچه ها از بین دستانشان رد شوند.

مجری با بچه ها سلام و احوال پرسی می کنه:

«بسم الله الرحمن الرحیم»

        کارهای ما شروع می شه    با نام خدا جون همیشه        

  به ما می ده  هرچی بخوایم       مهربونیش کم نمی شه

سلام سلام      همگی سلام

خاله ها سلام   بچه ها سلام

سلام می دم تا که دلم وابشه

روی لبام شکوفه پیدا بشه

سلام سلام همگی سلام   هزار و سیصد تا سلام

بزرگترها، کوچکترها، مبارکه عید شما

حالتون خوبه بچه ها؟؟ خوش اومدین. خوش اومدین می دونید ما واسه چی دور هم جمع شدیم؟ خب ماه شادی اومده و توی این ماه ما مسلمونا جشن های بزرگی داریم، ما هم  دور هم جمع شدیم  که با هم جشن بگیریم. بچه ها به جشن «تولد نور» خوش اومدین.

بخش اول

مجری وسط صحنه ایستاده و در حالی که یک سری وسایل تزیینی روی زمین هست دارره سعی می کنه که یه بادکنک رو باد کنه بادکنک رو تا نصفه باد می کنه و بادکنک از دستش در می ره و بادش شروع به خالی شدن می کنه و مجری برای گرفتن بادکنک شروع به دویدن می کنه، در همین حین زنبور عسلی هم وارد صحنه می شه و برخلاف مجری شروع به دویدن می کنه، زنبور عسلی و مجری به هم برخورد می کنن و زنبور عسلی می افته زمین. مجری بهش می گه: آخ آخ بذار کمکت کنم بلند شی و دستش رو می گیره و بهش سلام می ده. و از زنبور عسلی می پرسه شما کی هستی؟ اینجا چیکار می کنی؟

زنبور عسلی: سلام، من!!! من زنبور عسلی ام دیگه، داشتم دنبال یه چیزی می گشتم که دیدم شما دارین می دوید با خودم گفتم شاید شما هم دنبال همون چیزی که من می خواستم می گشتید و پیداش کردین، گفتم من هم بدوم دنبالش تا یه وقت دوباره گمش نکنم.

مجری: آهان، من داشتم بادکنک باد می کردم که این سالن رو واسه جشن تزیین کنم. حالا شما دنبال چی می گردی؟

زنبور عسلی: من؟ من؟ آخه چه جوری بگم؟

مجری: بگو، راحت باش عزیزم. نگران نباش.

زنبور عسلی: من دارم دنبال یه نور می گردم. آخه دیشب توی خواب یه نور دیدم که شبیه نور کرم شب تاب نبود، شبیه نور ماه نبود، شبیه نور ستاره ها نبود، شبیه نور خورشید هم نبود، اصلاً جنس نورش با نورای دیگه فرق می کرد، انگار از جنس مهربونی، از جنس خوش اخلاقی بود. تازه توی خوابم می دیدم عاشق بچه ها بودند و همش با بچه ها بازی می کردند. تازه همیشه هم اول از همه به دیگران سلام می کردند، حتی به بچه ها. مثل شماکه الان زودتر از من به من سلام کردین. چرا شما اول به من سلام دادین؟

مجری: آهان، فهمیدم خواب چه کسی رو دیدی زنبور عسلی. من اون آقای مهربون و همه ی خانواده شون رو می شناسم. ایشون پیامبر ما حضرت محمد «صلی الله علیه و آله وسلّم» هستن.

زنبور عسلی: خب پس چرا نور داشتن؟

مجری: به خاطر اینکه ایشون و همه ی خانواده شون که با هم می شن چهارده معصوم «علیهم السلام»، همیشه کارهای خوب انجام می دن و همیشه به حرف خدا گوش می کنن.واسه همین هم نورانی هستن و ما رو هم به نور خودشون به راه راست و درست و راه خدا هدایت می کنن.

 

 

 

زنبور عسلی: اوهوم چه عالی، حالا من باید چیکار کنم که اون نور همیشه با من باشه، مال خود خودم شه. می دونین آخه بودن کنار اون نور خیلی حس خوبی داشت.

مجری:خب حالا که دوست داری بدونی تو هم می تونی توی جشن ما شرکت کنی. قراره ما توی این جشن به بچه ها بگیم که چطوری می تونن  نور پیامبر«صلی الله علیه و آله وسلّم» و امام ها «علیهم السلام» رو همیشه با خودشون داشته باشن.

زنبور عسلی: (با هیجان)آخ جون جشن. چقدر خوب. پس من راه رو اشتباهی نیومدم. راستی شما نگفتین چرا اول به من سلام کردین.

مجری: خوب شد یادم انداختی.پيامبرعزيز ما،  وقتي مي رفت تو کوچه ها، خنده به لب،سلام مي داد    به هر کي حتي  بچه  ها. حالا بیا با بچه ها هم یه بازی کنیم تا بهترمتوجه راز اول سلام دادن بشی.

زنبور عسلی: آخ جون من بازی دوست دارم.

مجری و زنبور عسلی دست هاشون رو به هم می زنن و می خونن: آی بازی، بازی، بازی با دوستای هم بازی زود باش بگو چه بازی ؟ زود باش بگو چه بازی؟

بازی و مسابقه (بخش اول) «70 تا ثواب واسه یه سلام»

مجری : شروع به خواندن حدیث امام حسین«علیه السلام» می کند و آن را با شعر و معنی برای بچه ها یکبار می خواند.

قَالَ الإمام الحُسَيْن «علیه السلام» : لِلسَّلامِ سَبْعُونَ حَسَنَة ، تِسْعُ وَ سِتُّونَ لِلمُبْتَدِئِ وَ وَاحِدَةٌ لِلرَّادِ

امام حسین «علیه السلام» می فرمایند: برای سلام کردن هفتاد حسنه است. شصت و نه حسنه برای آن کس که اول  سلام می دهد و یک حسنه برای کسی که جواب می دهد.

معنای شعرگونه و کودکانه:

وقتی که ما می گوییم        اول سلام، بچه ها

از هفتاد تا، می گیریم        شصت و نه تا ثواب را
منبع: تحف العقول

توضیح  بازی: توی این بازی  6 تا دختر رو انتخاب می کنیم. بچه ها به روی سن می آیند بعد مجری با ریتم حدیث و شعر بالا رو برای بچه ها می خونه بچه ها درزمان خواندن حرکاتی را که مجری به آن ها می گوید انجام می دهند. هر جا که خواندن مجری قطع شد بچه ها باید سر جای خودشون بایستن و بگن سلام . این بازی چند مرحله داره توی مرحله اول بچه ها باید دست هم رو بگیرن و بچرخن. توی مرحله دوم باید باز و بسته شن، توی مرحله ی سوم باید بشینن و بلند شن و توی مرحله چهارم باید بالا و پایین بپرن .

هدف بازی: این بازی از نوع بازی های تحرکی می باشد که تمرکز حواس و تقویت قوای شنیداری را در کودک هدف قرار داده و در حین بازی کودک با یکی از احادیث معصومین«علیهم السلام» به خوبی آشنا می شود و آن را به خاطر می سپارد.

وقتی بازی تموم می شه مجری به زنبور عسلی می گه: خوب حواست رو جمع کن، حسابی دقت کن و فکر کن  تا بفهمی باید چیکار کنی که همیشه اون نور رو به همراه خودت داشته باشی. حالا بگو ببینم متوجه شدی باید چیکار کنی؟

زنبور عسلی: بله بله فهمیدم.

مجری: مطمئنی؟ نمی خوای توضیح بدم واست؟

زنبور عسلی: نه نه فهمیدم.

مجری: خب باشه پس بیا یه شعر واسه بچه ها بخونیم.

زنبور عسلی: باشه بخونیم

میان برنامه (بخش اول)

 شعر زیر توسط مجریان هم خوانی می شود تا بچه هایی که برای اجرای مسابقه آمدند همه سر جای خود قرار بگیرند و مجلس دوباره به نظم و سکوت برسد.

عید آمد   گل آورد    به به به   به به به

پروانه    می خندد     قه قه قه   قه قه قه

پیامبر     درراه است   به به به   به به به

بچه ها    دست دست دست  دست دست دست   دست دست دست

ماه آمد    روی غم   (در را بست(2))

بچه ها    دست دست دست  دست دست دست   دست دست دست

آمنه    خوشحال است    به به به   به به به

بچه ها    دست دست دست  دست دست دست   دست دست دست

ایده پرداز : ساجده طالبی،مرثا نورانی

نگارنده و شاعر: ساجده طالبی

اجرا: مرثا نورانی، زینب شفیعی زاده

عکس: مطهره شجاع مرادی

با تشکر از خانوم خندابی و همکارانشون مدیریت محترم مجموعه گل نرگس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک خلاق می باشد