کودک خلاق

  سلام مامان،بابا و مربی های عزیزو مهربون عزاداری هاتون قبول باشه انشاالله شاید شما هم دیده باشید امسال توی شهر تهران توی ماه محرم روی اکثر بیلبوردهای تبلیغاتی نوشته بود« شمر زمانه ات رابشناس». توی خلوت و تنهایی خیلی با خودم فکر کردم که حالا شناختن شمر زمانه ی من به چه دردی ممکنه بخوره؟ و آخرش به این نتیجه رسیدم که به وقته لبیک گفتنه که مخاطب شناسی به کارمون میاد. توی دنیای امروز صداهای زیاد و مختلفی از هر نقطه ی دنیا به گوشمون می رسه و اکثر این صداها و دعوت ها به دنبال پیروانی می گردند که این پیروان از اون ها تبعیت کنند. و چه بسا این دعوت از سمت شمر زمانه ی ما باشه که در عین گوشنوا...

     چه قدر خوبه که هر کار خوبی رو ،از هر جایی یاد بگیریم و بعد اون رو اشاعه اش بدیم. خانه کودک آفرینش،امسال در دهه ی اول محرم،دسته کودکان راه انداخته بود؛بچه ها با پرچم هایی که  خودشون  با کمک  مربیانشان درست کرده بودند، با طبل های کوچولو،سنچ کودکانه، با مداحی پسر کوچولو ،به حسینیه نزدیک مهد کودکشان رفتند و داخل حسینیه نمایش عروسکی در مورد سلام دادن به امام حسین(ع) (موقع آب خوردن ) رو دیدند و بعد.... این دست رو هم ،که نشونه ی دست عمو عباس(ع) هست رو با یونولیت (روش پتینه زده  بودند و بعد هم رنگ) درست کرده بودند و توی دسته ی کودکان، یکی از بچه ها اون  رو  می آورد. ...

  کودکی که میخواست خون چشم حضرت اباالفضل علیه السلام  را پاک کند . ...

سلام فکر کنم اگه این شب ها ,توی حسینیه و هیئت ها با بچه ها ,«کلمه بازی عاشورایی » بکنیم,در قالب بازی کلی چیزهای خوب بهشون یاد دادیم و هم به راحتی و به آرومی  اون ها رو سرگرم کردیم وحالا چند نمونه: مربی:بگید گیلاس بچه ها:گیلاس مربی: جانم فدای عباس(ع) مربی:بگید علی اصغر بچه ها: علی اصغر مربی: داداش بزرگش اکبر(ع) مربی:بگید خوشگل ِشیطون بلا بچه ها: خوشگل ِشیطون بلا مربی: ایشالا بری کربلا.     مربی:بگید تشنه لبان بی آب بچه ها: تشنه لبان بی آب مربی: جانم فدای ارباب ...

  با تمام وجود به مولایش عرض ادب می کرد.   کاش به جای او بودم؛مطمئنم همان لحظه,پاسخ سلام کودکانه اش را,از مولایش گرفت. چه زیبا بود! حسینیه کودک وقتی که میزبان کودکان یتیم و بهزیستی بود. وقایع عاشورا با زبانی کودکانه برایشان به تصویر کشیده شده بود. چه میزبانان با ذوقی: ناهار هیئت,ماکارونی؛غذای محبوب کودکان! آرزو هایشان را با بادبادکی که خود ساخته بودند به عرش اعلا رساندند:(بچه ها بادبادکی درست کردند و روی آن آرزوی خود را با کمک مربیان نوشتند.)   نقالی هم ,بخش جذابی برای کودک بود. خدای مهربان,از بانیان به خوبی قبول بفرم...

  این مشک سید مسیحا است که خیلی خیلی اون رو دوست داره . تزیینش کرده بود من هم از اون عکس گرفتم و گذاشتیمش تو وبلاگ! ...

    دوستی می گفت: من وقتی پای کامپیوتر یا همون رایانه ام می شینم وضو می گیرم و بسم الله می گم انگاری این جوری کارم برکت می گیره و می تونم توی میدون جنگ نرم امروز، سرباز کوچولویی باشم. ما هم از ایشون یاد می گیریم و می گیم: «بسم الله الرحمن الرحیم» و توی روز زیارتی امام رضای مهربون، این نمایش نامه ی عروسکی(ناقابل و کوچولو) رو هدیه می کنیم به عاشقای حضرتش...     شخصيت ها:دختري به نام ليلي، مادر و پدر او، مادر بزرگ ليلي و راوي. ليلي به همراه مادر و پدرش بعد از سال ها انتظار عازم مشهد هستند: راوي: بعد از چند سال انتظار ل...

    این کولاژ را درست کرد و هدیه داد به من. وقتی از سید مسیحا خواستم برایم در مورد کولاژ دوست داشتنی اش توضیح دهد گفت: «این یه آدمه که دلش برا حرم عمو عباس تنگ شده ولی نمی تونه بره، اون وقت  خود قلبش می شه حرم عمو عباس(ع)!!!» «السلام علیک یا عمو عباس مهربون» ...

  و این هم آخرین سری از گزارشهای تولدمون... بازی سوم ذکر یا عباس بود که بچه ها باید مشابه   "بازی زو"  ذکر یا عباس رو تا جایی که نفسشون یاری می کرد میگفتن... بزرگترها هم توی بازی نفس  شرکت کردن بازی چهارم اینجوری بود که بچه ها دو به دو باید از یه سری مانع عبور میکردن و مشکایی که همراه داشتن رو پر از آب کرده و سریع بر میگشتن... هم تیمی هاشون حسابی تشویقشون میکردن...  بچه ها دوستانشون رو این جوری تشویق می کردند: یار عمو عباس باش قوی و پر تلاش باش عمو عباس پیروزه قهرمان هر روزه ...