کودک خلاق

شوخی شهرستانی!

1392/6/18 18:30
722 بازدید
اشتراک گذاری

 خیار

چشمک شب بود و تاریک.

لبخندبه سید مسیحا گفتم:«مامانی،برو برای من یک خیار بیار!»

خندهثانیه ای بعد...

قهقههدر حالی که فلفل سبز تندی را در دست داشت، شیطان بلا می گفت: «مامان جون ،بفرمایید،خیار!!»

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک خلاق می باشد