فروش موشک!!
شب تا صبح سید مسیحاکوچولو تب داشت و من تقریباشب رانخوابیده بودم.
صبح که به لطف خدا تب سید قطع شده بود،چرتم برد.
وقتی بیدار شدم دیدم سید مسیحا با کاغذ های باطله بیش از چهل موشک درست کرده و می گوید:«حالا این موشک ها رو چی کارشون کنیم کی از ما می خردشون؟به فامیل ها و دوستامون پیامک بزن ببین کی موشک میخواد؟»
نا گفته نمونه که یکی از آن ها را به خاله اش فروخته است.
به سید مسیحا به شوخی گفتم که:«می خوای تو وبلاگ بذارم؟»
ایشون مخالف بودند و فرمودند:«می خوام فقط به آشنا هابفروشم!!»
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی