کودک خلاق

مهمون کوچولوی خدا 7 (شعر کودکانه)

1394/4/7 15:01
454 بازدید
اشتراک گذاری

 

کوزه 

 «بابا و روزه»

دست بابام کوزه بود.

یادش نبود روزه بود.

می خواست که آب بنوشه

گفتم بابا به افطار

چیزی نمونده انگار

بابا جونم تا شنید

زد زیر خنده ،خندیدخنده

شاعر :پیوند فرهادی ،تهیه وتنظیم:رضوی

باز نشر: وب سایت سفینه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک خلاق می باشد