کودک خلاق

آشتی با کتاب!

با کتاب خو بگیر                    یاری از او بگیر دیروز یکی از دوستان خوب این وبلاگ،برایم نظری گذاشته بود، به ذهنم رسید شاید مفید فایده باشد اگر آن را یک پست کنم: سلام خاله جون از وبلاگ قشنگ و کاربردیتون ممنونم. خاله میخواستم بگم دختر من سه ماهشه تو یه بخشی از مطالبتون خوندم که از دو ماهگی برا سید مسیحا کتاب میخوندین. میخواستم بپرسم چه کتابایی و چه موقع هایی براش میخوندین؟ میشه چندتا کتاب معرفی کنید؟من هم خیلی دوست دارم بتونم بچم رو مثل شما خلاق تربیت کنم. اگه جوابم رو بدین ممنون میشم. مامان حلمای گل، سلام؛ از ابراز محبتتون ممنونم.&nb...
25 تير 1392

غبطه!!

چه قدر بچه ها، پاک و زلال  هستند؛عین آب! شب ، یک پلاستیک از اسباب بازی هایش را جدا کرده بود برای بچه های فقیر و یتیم. صبح ،فقط کتاب سوره ماعون را ورق زده بودیم و نقاشی هایش را با هم نگاه کرده بودیم. ...
24 تير 1392

یاد عمو عباس(ع)

سید مسیحا، شعرهای زیادی بلد هست ولی هر وقت، هر کسی به او بگوید شعر بخوان؛ این شعر را می خواند: دویدیم و دویدیم به کربلا رسیدیم. آدم بدا رو دیدیم. ترسیدیم و لرزیدیم. به عمو عباس رسیدیم. عمو عباس(ع) به ما نور داد. قدرت و شور داد. ...
24 تير 1392

جنگ بازی؛آری یا نه؟ مسأله این است!

همیشه فکر می کردم بزرگترها باید اجازه بدهند که پسر بچه ها، اصطلاحاً «جنگ بازی» بکنند یا نه؟ الآن  به این نتیجه رسیدم که به شرط رعایت دو شرط زیر اشکالی ندارد: 1-هر دو پسر، تمایل به جنگ بازی داشته باشند. 2-به همدیگر آسیب نرسانند و کار خطرناک نکنند. ...
22 تير 1392

فرهنگ کتابخوانی

برای این که بچه ها کتاب و کتاب خواندن را دوست داشته باشند، باید دست به کارهای متفاوت و جدیدی بزنیم. من تقریباً همه ی کتاب قصه های بچگی ام را دارم و الآن آن ها شدن کتاب های یک کتابخانه ی قشنگ! من و سید مسیحا، از این کتابخانه با هم کتاب امانت می گیریم و می خوانیم. ...
21 تير 1392

مشک!

ظرف پلاستیکی جای مایع ظرفشویی را برداشت برای کاردستی. بعد از چند دقیقه، از من خواست توی حمام بیایم. جای مایع ظرفشویی را برداشت و انداخت کف زمین. در حالی که آب  داخل ظرف تکان می خورد و حس خاصی را به تو منتقل می کرد،سید گفت:« مامانی، این مشک عمو عباسِ!» ...
19 تير 1392

وقت افطار است.

رمضان آمد و دوباره پدر مثل سال گذشته خوش حال است لحظه ی میهمانی افطار بهترین خاطرات امسال است همه آماده ایم حتی من سن و سالم اگرچه کافی نیست همگی روزه اند و من ناچار روزه ام باز کله گنجشکی است طعم شیرین شله زرد وحلیم سفره های کشیده تا ایوان سبزی و نان سنگک و ریحان پشت در کفش تازه مهمان رمضان آمد و صدای اذان که شروع سلام و دیدار است «صلوات بلند بفرستید» مادرم گفت:«وقت افطار است.» به سید مسیحا گفتم:« مامانی، می خوای روزه کله گنجشکی بگیری؟» جواب داد:«نه! می خوام روزه ی آقا شیری بگیرم!» جشن رمضان مبارک! ...
18 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک خلاق می باشد