همایش!!
همایش بود و پدر محترم داور.
وقتی پدر دعوت شد برای داوری، زودتر از ایشان داشت خودش را به سن می رساند. شبیه مسابقه دو شده بود؛ تصمیم گرفتم بایستم تا حداقل روی سن خانوادگی نباشیم!!!
به صورت معجزه آسایی بعد از پله اول سن، از بالا رفتن منصرف شد و برگشت پیش من!
در حالی که عرق سردم را پاک می کردم گفتم:«چرا رفتی پسرم؟»
با اعتماد به نفس جواب داد:«خوب منو صدا کردند دیگه!!!»
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی