کودک خلاق

جمله سازی با «جوجه»!

  سید،جمله ی بالا رو توی دفترش نوشته بود. سید:«مامان جون،آقا معلممون گفتند برو خونه این جمله رو عوض کن.» مامان:«پسرم،خوب کلمه ی جوجه رو حذف کن!» سید:« آخه،باید با جوجه جمله می ساختیم!!» مامان:«خوب بنویس: جوجه به زمین نوک می زند.» سید:«آخه این رو که همه می تونند بنویسند من می خواستم یه جمله ی خوب بنویسم!!» ...
19 اسفند 1394

جواب های متناسب!

  عاشق جواب های متناسب این سادات خانوم هستم! مامان:« دخترم شما قبل از این که بیای خونه ی ما،تو بهشت بودی؟»  ساداتی:«بله» مامان:«اون وقت چی کار می کردی؟» ساداتی:«بازی!» مامان:«با کیا؟» ساداتی:«نی نیا!» ...
11 اسفند 1394

ماه یا بادام هندی و شاید هم،هر دو!!

  سادات کوچولو،داشت چیزی می خورد. نگران شدم که نکند خدای نکرده قطعه ای از اسباب بازی هایش را داخل دهانش گذاشته باشد. پرسیدم:« مامانی چی می خوری؟» در کمال خونسردی جواب داد:«ماه!!!!» نگرانی ام بیشتر شد!!! یه دونه بادام هندی در دهان داشت. راست می گفت،بادام هندی ها ، به ماه شبیه اند! ...
20 بهمن 1394

مثل روانشناسان!!

  مثل روانشناسان حرف می زد: «من احساست رو درک می کنم اما تو،احساس من را درک نمی کنی!»   با گرفتن پنج تا کارت امتیاز،یک توپ کوچک که به« توپ شیطونک» معروف است از معلم شان،جایزه می گیرند.   دوستش( نباتچیان) مشتری این توپ هاست،تمام امتیازهایش را توپ شیطونک گرفته است. یکی از توپ های نباتچیان گم شد ،از سید می خواهد که با پنج امتیازی که گرفته برای او یک توپ شیطونک بگیرد!  و پاسخ سید: « من احساست رو درک می کنم،اما تو احساس من رو درک نمی کنی،من می خواهم امتیازهایم را جمع کنم و ۱۵ امتیازی بشوم و یو یو جایزه بگیرم!!» ...
15 بهمن 1394

کاریکاتوریست کوچولو!

  خیلی شبیه شده بود! از بابایی پرسید:« اگه گفتید من کاریکاتور چه کسی رو کشیدم؟» بابا،بی درنگ:« آقای تاج داری؟» کار هنرمند کوچولو،خوب از آب در  آمده بود. ...
6 بهمن 1394

گلو!!

  بانو کوچولوی من،سرفه می کرد. بهش گفتم:«مامانی،بیا تا گلوت رو ببینم!» کله ی کوچولوش رو تا می تونست بالا گرفته بود و گردنش رو به من نشون می داد! خوب راست می گفت بچه به اون جا هم گلو می گویند!! ...
30 دی 1394

اتود اولیه!

  با دوستانم برای کارمون در حال طراحی یک عروسک بودم ، اتود اولیه ی زیر رو با راهنمایی های دوستانم زدم:   دو ساعت بعد،دیدم سید در حال نقاشی کشیدن هست،از او پرسیدم:« مامانی،داری چی کار می کنی؟»  سید:«دارم اتود اولیه می زنننننم!!» عاشق این تقلیدهای بچه ها هستم از بزرگتر هاشون. واقعا اگر بخواهیم بچه های خوبی داشته باشیم باید خودمان خوب باشیم،خدایا خودت کمکمون کن.   ...
23 دی 1394

کیمیا!

  این روزها،کسی نیست که نام سریال« کیمیا» رو نشنیده باشد. شخصیت آرش فیلم در ذهن پسر کوچولوی من،بسیار منفور است.  سید در مدرسه ،حرف «ش» رو خواندند. با یه حالت خاصی اومد پیش من و گفت:«ما،دیگه می تونیم بنویسیم آرش،ولی کاش می تونستیم بنویسیم کیمیا!!»   ...
22 دی 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک خلاق می باشد