کودک خلاق

تحلیل فیلم

  خاله: سید،تلوزیون سریال خانه سبز رو گذاشته،قسنگه دوست داشتی ببین. سید: موضوعش چیه؟ خاله: ماجراهای  یه خانواده ی خوب و خوش حالند. سید: بر عکس فیلم« مرگ ماهی» که توی جشنواره بود و یه خانواده ی در به داغون بودن! خاله:مگه شما اون رو دیدی؟ سید: نه، شما دیدی و برای مامانم تعریف کردی!!   ...
9 اسفند 1393

اول هر کار «بسم الله»

  با پدر بزرگ رفته بود مکانیکی. دفعه ی بعد،بابا بزرگ بدون سید،به مکانیکی رفت. آقای مکانیکی دائم از سید می پرسیر و می گفت:«حاج آقا،نوه تون رو نیاوردید؟» بابا بزرگ پرسید:«چه طور مگه؟» آقای مکانیکی:«دفعه قبل،که نوه تون اومده بود،جک نزدیک بود بیفته رو دستم،این گل پسر گفت: به خاطر این که «بسم الله» نگفتید این جوری شد،خدا شاهده بعد از اون روز،اول هر کارم  «بسم الله» می گم!!» ...
14 بهمن 1393

بابام هم سیده!

  راننده رویش نشد چیزی بگیرد ،شاید هم توی رو در بایستی با امام حسین(علیه السلام)گیر کرده بود!! سید مسیحا با دایی اش سوار تاکسی بود  که به راننده گفت:«من سیدم،تازه بابام هم سیده!  جدم هم امام حسینه(علیه السلام).» ...
4 بهمن 1393

بستنی بدون پالم!

  سید اومد و گفت:« مامانی ،خدا که مهربونه همه چیز رو هم می تونه، بعد هم تو بهشت همه چیز هست؛ بستنی بدون پالم هم هست؟!» چند وقتیه که سید بستنی بیرون خیلی کم می خورهٰ، خودش ظرف درست کردن بستنی داره  و توش چیز های مختلف مثل عرق بید مشک ،هل و...می ریزه! (انتخاب پروانه ها و بستنی ها، سلیقه ی آقا سیده!) ...
18 مهر 1393

هیلللللی!!

  نمی دانم چه قدر مشتری برنامه ی «خندوانه» شبکه نسیم هستید ولی ما همگی با هم منتظر هستیم تا این برنامه را ببینیم. (یکی از تکه کلام های این برنامه، هیللللی به معنای خیلی است! کسانی که پیگیر این برنامه هستند می دانند.) داشتیم با سید کمد اسباب بازی هایش را مرتب می کردیم.کار طاقت فرسا شده بود. با حالت ناراحتی به سید گفتم:«چه قدر اسباب بازی داری!» بلافاصله جواب داد:«هیللللی!!!» آن قدر از دستش خندیدم که دیگر یادم رفت که خسته شده بودم!! ...
26 شهريور 1393

دکترا!

  سرما خورده بود؛قاعدتا نباید انگور می خورد! دائم از خاله می پرسید:« انگور بخورم؟» خاله:«عزیزم از مامانت سئوال کن» سید:«خاله مگه شما دکتری قبول نشدین پس شما می دونین دیگه!» اشتباه رایج بچه ها :مساوی بودن رشته پزشکی با دکترا ! ...
19 شهريور 1393

بگو گلابی!

  چند وقتی است که «کلمه بازی» ذهن من و سید مسیحا را درگیر کرده است. ساعت دو نیم نصف شب من را از خواب بیدار کرد و گفت:«ببخشید مزاحم خوابتون می شم ولی ترسیدم که یادم بره!! بگید:گلابی!!!!» و بعد هم اضافه کرد:«فکرکنم برای نیمه شعبان خوبه!» شما بودید چه حسی داشتید؟ -گلابی -شما امام مایی یا مهدی ان قدر بهم چسبید که اصلا نفهمیدم که بد خواب شدم.   ...
6 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک خلاق می باشد