رفته بودیم هیئت.برای این که سید مسیحا حوصله اش سر نرود و آرام بنشیند ولی در عین حال به او خوش بگذرد و تداعی خوش و شیرین از مراسمات مذهبی داشته باشد، دفتری را جلویمان گذاشته بودیم و یکبار من سئوال طراحی می کردم و یکبار آقا سید. و اما یکی از سئوالات سید کوچولو: کلاغ و لانه اش را که پر از تخم بود را کشید و گفت:«این کلاغه می خواد مدل خونه اش را عوض کنه حالا چه جوری این کار رو بکنه که به تخم هایش هم آسیب نرسه؟؟» واما حالا جواب: «کلاغه صبر می کنه جوجه کلاغه ها از تخم بیان بیرون و یه کم بزرگ شن و پرواز یاد بگیرن و بعد مدل خونه اش رو عوض می کنه!!!!» ...